بنام خدای سبحان

آنچه  اززمان خلقت انسان تاکنون از علوم بدست آمده است و نسل به نسل انتقال یافته است این است که مجموعه علوم اعم از تجربی , انسانی , الهی و... از دو طریق حصول شده است . راه اول ازطریق انبیاء و راه دوم از طریق حکما و فلاسفه.

در راه انبیا علوم از طریق وحی ازسرچشمه حقیقت یعنی خدای سبحان به نبی خود انتقال داده شده است و آنها نیز آن را به انسانها ابلاغ نموده اند.

درراه حکما و فلاسفه علوم ازطریق عقل انسان و تفکر حکیمان و فیلسوفان کشف و به انسانها انتقال داده شده است.

به عبارت دیگر درراه اول علوم نقلی است و در راه دوم علوم عقلی محض است و از راه چون و چرا بدست آمده اند.

مثلا" خوبی و بدی و یا آدم خوب و یا آدم بد چه کسانی هستند در مکتب انبیا یک تعریفی دارد که خدای سبحان آن را تبیین کرده است و همین لغات در مکاتب حکما و فلاسفه تعاریف دیگری دارد

همواره درطول تاریخ این دوراه پیروان و ره پویانی داشته است که در بسیاری از زمانها طرفداران هر گروه برای اثبات حقانیت خود دست به نزاع و درگیری هم زده اند. هدف این مقاله این است که ابتدا  بررسی شود کدامیک توانسته اند بشر را بیشتر جذب کنند و سپس اینکه کدامیک قابل اطمینان میباشد؟

آنچه تاکنون به اثبات رسیده است و محقق شده است این است که بشر همواره در طول تاریخ با اعتقادبه چیزی  زندگی کرده است و نیازهای روحی خود را با آن ارضا مینموده است حال آنکه آن چیز میتوانست یک بت باشد و یا خداو یا هر چیز دیگری  ولی همواره به نظر انسان یک نیروی برتری بوده است که انسان به آن تکیه داده است. و بطور مشخص بعد از انبیای صاحب شریعت عموم بشریت به آنها گرویده اند و از آنها پیروی نموده اند و  از آنها کسب فیض نموده اند. و غالب انسانها این راه را برای زندگی کردن خود برگزیدند یا حداقل میتوان گفت اکثریت انسانها اگر این شریعت ها به گوششان رسیده باشد به آن گرویده اند . در مقابل نیز طیف دیگری از انسانها بودند  که به کسب علوم از طریق وحی اعتقادی نداشتند و بدست آوردن علوم رااز عقل و تفکر انسان قبول داشتند و این دو نوع تفکر درهمه ادوار تاریخی وجود داشته اند.

اما فی الواقع بشریت به کدامیک از این دو نوع تفکر اعتماد بیشتری کرده است؟

آنچه تاکنون دیده شده است این است که همواره انسانها قدم در راهی گذاشته اند که احتمال خطای کمتری داشته باشد و به عبارتی دیگر به راه فطرت خود رفته اند  یعنی هر عقل سلیمی حکم میکند که انسان به چیزی تکیه کند که از بنیان محکمی برخوردار باشد. و آن چیزی نیست جز خدای سبحان

وقتی فلاسفه و حکیمان خود انسان هستند و انسان هم دارای احساس , نفس , غرایض , ووو میباشد ، طبعا" عقل و تفکرات او هم تحت تاثیر این عوامل  قرار میگیرد نتیجتا" احتمال درصد خطا در تفکر انسان و یا بهتر است بگوییم در علوم انسانی طبعا" بیشتر خواهد تا در علوم الهی که سر منشا آن خداست و از طریق وحی بما رسیده است. وقتی تولید کننده علم و خالق انسان هردو یک نفر باشد و وقتی بدانیم خطا هم در خدا راه ندارد , در نتیجه قوانینی که از این طریق بدست ما میرسد با فطرت انسان تطابق کامل خواهد داشت و قابل اعتماد میباشد.

وقتی خدایی که انسان را خلق نموده است و فطرت او را الهی نهادینه کرده است و بر اساس فطرت او برایش قانون ،حقوق و احکام تدوین کرده است طبعا" قابل اعتمادتر و قابل تکیه دادن است تابه  قوانین و حقوقی که براساس خرد انسانهای متفکرکه درصد خطا در آن بسیار بالا میباشد وضع شده اند . این قوانین در طول تاریخ متکامل تر شده اند و هر مقطع ورژنهای جدید آن تصویب شده اند و نسل به نسل بمارسیده است.

برای مثال یک نمونه از این حقوق و قوانین را از دو طرف بیان میکنم و روی آن کمی تامل میکنم.

در مکاتب انسانی در طول تاریخ  ، برتری انسانها بر یکدیگر مبناهای مختلف داشته است از جمله  در مقاطعی نژاد , قبیله , خاندان ، رنگ پوست ،ثروت ، قدرت و یا حتی داشتن داشتن دانش و علوم و ... معیار برتری انسانها بر یکدیگر بوده است  و یا حتی در مقطعی و یا بخشی از زمین افرادی  بوده اند که اصولا همه انسانها را با هم مساوی میپنداشتند  و فرقی بین انسانها قائل نبودند و بر اساس این معیارها قوانین و اصول اجتماعی را وضع میکردند واین قوانین و معیارها همواره بر اثر جنگ و جدلها تغییر میکرد . چه خونها که بنا حق ریخته نشد و چه شکمها که دریده نشد ولی هیچگاه این معیارها ثابت نماند و متعاقب آن قوانین هم متغیر شدند.

 اما از روز ازل خلقت انسان تاکنون خدای سبحان معیار برتری انسانها بر یکدیگر را فقط یک چیز اعلام نموده اند و هیچ تغییری هم نکرده است وتا ابد هم باقی خواهد ماند و آن کرامت انسان و تقوا میباشد و هر کس که تقوای بیشتری داشته باشد برتر است. در مکتب الهی هیچ چیز بجز تقوا معیار برتری انسانها بر یکدیگر نیست و تمام احکام و قوانین براساس همین معیار از طرف خدای سبحان به بشریت ابلاغ گشته است.

 هدف از طرح این موضوع بیان یک بحث استدلالی و عقلی بود که برجسته کنیم گفته خدا را مبنی براینکه قانون و حکم فقط از طرف ایشان است و آن قانون و حکم معتبر است که یا صریحا" از طرف ایشان صادر شده باشد یا بر اساس معیارهایی که خودش تعیین کرده است قوانین و احکام الهی استنباط گردد. او که انسان را آفرید بر اساس ساخته خودش برایش قانون و احکام صادر کرد و بوسیله انبیاءبه ما رسیده است و اگر هم نیاز به تفسیر داشته توسط اولیاء تفسیر گشته است.

 مطمئنا" دیده اید که وقتی سازنده ای وسیله ای را میسازد بهمراه آن دفترچه راهنمایی را همراه آن ضمیمه میکند همان کاری را که خدای سبحان برای مخلوق خود یعنی انسان کرده است و کتاب راهنما را بهمراه انسان به زمین فرستاد و آن کتابی نیست مگر قرآن که خودش سلامت آن را از گزند تحریفات و انحرافات وهمه بلایا تضمین کرده و خودش را حافظ آن معرفی کرده است.

پس اگر بپذیریم که قانون و احکام و حدود فقط مال خداست در اینصورت برای ما تعهد ایجاد میشود و بعنوان یک مسلمان مسئول میشویم که حافظ حدوداللّه و احکام الهی باشیم. و باید بدانیم وآگاه باشیم که در مقابل این مسئولیت بازخواست خواهیم شد که آیا حافظ حدود الهی بوده ایم؟ آیا عدالت را آنطور که قوانین الهی تعریف کرده است در جامعه اقامه کرده ایم؟ آیا تعدی به قانون خدا ننموده ایم؟

امیدوارم وقتی در پیشگاه خدای سبحان حاضر شدیم شرمنده نباشیم.

انشاء الله

۳۰ آذر۱۳۹۱