بنام خدای سبحان


بیوگرافی

برای اینکه در باره من بدانید لازم است بیوگرافی یا زندگینامه من را به اختصار بخوانید.

بیوگرافی یا  من سیر گذرایی است از بدو تولد من تا زمان حال . در این بیوگرافی سعی شده است فقط به رویدادهای برجسته  که نقش تعیین کننده در سیر زندگی ام داشته اشاره کنم. سعی نکرده ام این بررسی حالت تحلیلی داشته باشد و بیشتر حالت سال شمار بر سیر زندگی ام داشته باشد.

با خواندن این بررسی گذرا بر زندگی ام متوجه خواهید شد که روند زندگی من یک روند متداول که همه آدمهای جامعه ما دارند نداشته است ویک پروسه خاص را دنبال کرده است و فراز و نشیب های فراوان داشته است دقیقا همین فرازو نشیب ها بود که  تجارب زیادی را نصیب من کرد هرچند تاوان سنگینی را بابت آن پرداختم.

-         21 خرداد  1341 که مصادف با شب تاسوعای حسینی بود دریک خانواده پرجمعیت و مذهبی در بندر انزلی بدنیا آمدم.بنا براین بود که اسمم را فرهاد بگذارند اما بخاطر اینکه در شب تاسوعا پا به این دنیای خاکی گذاشته بودم اسمم را حسین گذاشتند.

 پدرم صاحب یک رستوران و یک پانسیون در شهر بندرپهلوی ( نام قبل از انقلاب ) بود و مادرم یک زن مومنه ومتدین خانه دار بود.

-         1346 در حالی که 6 سال داشتم به همراه پدر و مادر به کربلا برای زیارت سید الشهدا (ع) رفتم.

-         1341 1347 سالهای کودکی ام را در یک میحط آرام و شاد در دامن پدر و مادر و برادران و خواهران تحت تعلیمات اولیه تربیتی و دینی سپری کردم. من آخرین فرزند خانواده بودم.

-         1347 1352 دوران دبستان را با همراه کار در مغازه پدر بعنوان یک کارگر ساده کوچک سپری کردم.

-         1352 در روز عید غدیر این سال که برف سنگینی هم در انزلی باریده بود خواهر بزرگم ماهرخ از دنیا رفت.

-         1352- 1354 دوران راهنمایی راباهمان وضعییت دوران دبستان طی کردم فقط با این تفاوت که کم کم توسط برادرانم باحیطه مدیریتی مغازه آشنا شدم.

-         1354 از این سال من در حالی که 13 سال داشتم و کلاس سوم راهنمایی بودم از خانه بیرون آمدم و در مغازه پدر که پانسیون بود شروع به زندگی کردم و هر چند روز برای خوردن نهار و دیدار مادر و خواهران به خانه میرفتم.این ورود به اجتماع در رشد اجتماعی من سهم بسزایی داشت.

-         1355 وارد دبیرستان شدم.  دریک دبیرستان غیر انتفاعی سطح بالای علمی و نیز مختلط (دخترانه پسرانه ) که منحصربفرد بود و اسمش پرتو دانش بود ثبت نام کردم

-         1356 با حرکت های انقلاب آشنا شدم. جزوه های ممنوعه مختلف را تهیه میکردم و میخواندم. با کتابهای دکتر شریعتی که آنزمان بصورت جزوه بود  همچنین با فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق آشنا شدم.

-         1357 انقلاب اسلامی ایران درحالی که من کلاس سوم نظری بودم پیروز شد و من در حالی که 16 سال داشتم  به سهم خودم در حرکت های انقلابی در شهر خود شرکت میکردم.

-         در اوایل 1358 بعد از پیروزی انقلاب گروه توحیدی مقداد را تشکیل دادم و این گروه را تحت نظارت جنبش ملی مجاهدین که نماینده سازمان مجاهدین خلق بود بردم و هسته اولیه سازمان مجاهدین خلق را بعد از انقلاب در انزلی بنا نهادم.

-         1358- 1359  کلاس چهارم نظری را در فضای نظام جمهوری اسلامی خواندم و دیپلم را با معدل 68/18 اخذ کردم. در حالی که خود رابرای دانشگاه آماده کرده بودم ولی با در بسته دانشگاه که بر اساس انقلاب فرهنگی بسته شده بود روبرو گشتم.

-         1359 به فعالیتم با سازمان که بخاطر رفتن به دانشگاه دچار وقفه ای شده بود افزودم  و وارد چارت تشکیلاتی شدم

-         1359 جنگ ایران و عراق شروع شد و من برای شرکت در جنگ در بسیج ثبت نام کردم و دوره نظامی هم دیدم اما من را بخاطر هواداری از سازمان مجاهدین خلق به جبهه نبردند.

-         خرداد 1360 با وارد شدن سازمان به فاز نظامی منهم وارد زندگی سیاسی حرفه ای شدم

-         شهریور 1360 با تحت تعقییب قرار گرفتن وارد زندگی مخفی شدم و در خانه های تیمی زندگی میکردم و یکی از اعضای کلیدی تشکیلات سازمان در انزلی بودم اما در عملیاتها ی نظامی نقشی نداشتم. من مسئول مالی سازمان در انزلی بودم.

-         آبان 1360 براثر اختلاف عقیدتی که بین من و تشکیلات سازمان پیش آمد از حصار های تشکیلاتی بیرون آمدم و چشمم به واقعییت های موجود در جامعه باز شد از سازمان بریدم و به تهران رفتم.

-         اواخر آبان 1360با تحقیقاتی برروی سازمان نمودم متوجه انحرافی بودن سازمان شدم و نیز متوجه شدم که سازمان علاوه براینکه ازاول پیروزی انقلاب دشمن امام و انقلاب بوده و برخورد منافقانه داشته بلکه  ما هواداران سازمان را  با فریب و دروغ آلت دست خود قرار داد تا به اهداف شوم خودبرسد ، شدم دشمن شماره یک سازمان وچون فراری بودم علیرغم اینکه میتوانستم یه خارج از کشور بگریزم ولی چون احساس عذاب وجدان نسبت به انقلاب پیدا کرده بودم با تسلیم خود به دادستانی انقلاب درتهران وارد زندان اوین شدم.

-         بهمن 1362 بعد از تحمل 27 ماه تحمل زندان از زندان آزاد شدم  درحالی که  محکوم به10 سال محرومیت  از حقوق اجتماعی بودم، زندگی جدیدی را آغاز کردم.

-         اردیبهشت 1363 چون از رفتن به دانشگاه محروم بودم وارد دنیای دندان و دندانسازی بصورت تجربی شدم.

-         آذر 1363 مادرم ، بزرگترین حامی من از دنیا رفت.

-         1364 اولین لابراتوار شخصی خود را با شراکت با یک دندانساز دیگر درتهران افتتاح کردم و درسال 65 مستقل شدم.

-         فروردین 1365 با دختر مدیر دبیرستان خود یعنی آقای ریاضی ازدواج کردم.

-         در زمستان 1365 باگرفتن پاسپورت زیارتی به سوریه رفتم و برای اولین بار از میحط ایران خارج شدم .

-         در عاشورای سالهای 66 و 67 موفق به دیدار امام خمینی (ره) در جماران شدم.

-         اسفند 1365 پسرم محسن بدنیا آمد.

-         در فروردین 1367 براثر اصابت موشک به خانه اجاره ای ما در تهران خیابان توانیر در حالی که ما آنروز در انزلی بودیم ،  به اصرار همسرم  به انزلی نقل مکان کردیم.

-         تابستان 1367 لابراتوار دندانسازی خود را از تهران به انزلی انتقال دادم و اولین لابراتوار دندانسازی را درانزلی بنا نهادم و به دندانپزشکان انزلی خدمات میدادم.

-         بهمن 1367 دخترم فاطمه بدنیا آمد.

-         1368 تحت تعلیم یکی از دندانپزشکان انزلی و مطالعه آزاد کتابهای دندانپزشکی علم و تکنیکهای دندانپزشکی را فراگرفتم و از 69 دندانپزشکی تجربی را شروع کردم.

-         دی ماه 1369 خواهرم پریرخ  ( طاهره ) براثر بیماری سرطان از دنیا رفت.

-         1370 باشرکت درآزمون وزارت بهداشت و قبولی در آن جواز رسمی کار دررشته دندانسازی دریافت کردم و با دریافت جواز رسمی  حیطه کار خود را گسترش دادم.

-         خرداد 1371 پدرم از دار دنیا رفت.

-         تا سال 1375 بصورت فشرده کار دندانسازی و دندانپزشکی میکردم و به 80 درصد دندانپزشکان انزلی سرویس میدادم و تجارب کاری خود را بالا بردم.

-         1376 با پایان یافتن دوران محرومیت اجتماعی من ، پاسپورت گرفتم و  فصل جدیدی در زندگی من باز شد و من وارد فاز جهانگردی شدم.

-         1376 دقیقا قبل از اولین سفر خارجی من که ژاپن بوده دچار بیماری فاسیولا شدم ولی چون تشخیص نادرست داده شد بی جهت زیر تیغ جراحی رفتم و جراحی لاپاراتومی شدم

-         از 1376 تا 1381 بمدت 5 سال من کار دندانسازی و دندانپزشکی را به پرسنل خود سپرده و خود به منظور تحصیل ، کار و تجارت به خارج از کشوررفتم ودر این راستا به بسیاری از کشورها سفر کردم که در زیر فقط با اشاره به آنها لیست کرده ام.

3 بار بمدت 9 ماه ژاپن بمنظور کار دندانپزشکی  و کار ساده و گذراندن یک دوره آموزشی در انجمن صلح جهانی ، بیاکو

2 بار سوریه برای زیارت

2 بار به آمریکا  ( نیویورک لس آنجلس سان دیگو لاس وگاس دنور شیکاگو ) برای تحصیل و کار و موفق به دریافت مدرک تحصیلی از CCLA   لس آنجلس  - کالیفرنیای امریکا و مدرک کار  از  VPDL   سانتا مونیکا کالیفرنیای امریکا  

چندین  نوبت سفر به کشورهای آفریقایی  گینه سودان موریتانی لیبریا ساحل عاج نیجریه توگو چاد غنا آفریقای مرکزی نیجر جهت تجارت

5 بار سفر به ترکیه برای اخذ ویزای امریکا و توریستی

مالزی و سنگاپور بمنظور توریست

بلغارستان جهت ترانزیت

دانمارک آلمان سوئد بمنظور دیدار خواهرم

-         1380 توفیق رفتن به حج عمره را پیدا کردم

-         1381 به انزلی برگشته و مجددا به انزلی برگشته و مدیریت مطب و لابراتوار را بدست گرفتم و علوم و تجاربی را که در این سالها در امریکا و ژاپن آموخته بودم در سیستم خود بکار بستم.

-         از سال 1381 تا 1385 بطور مستمر و با اشراف کامل بر مطب و لابراتوار مدیریت داشتم و یک سیستم کاملا علمی را بر  لابراتوار و مطب که در امریکا آموخته بودم اجرا کردم.

-         1384 پسرم محسن در دانشگاه پرند در رشته   IT    در مقطع لیسانس پذیرفته شد.

-         1385  بخش لابراتواری را که برای دندانپزشکان کار میکرد را تعطیل کردم و مجموعه سیستمها و امتیاز آن را به پرسنل خود واگذار کردم و برای کارهای خودم یک لابراتوار اختصاصی پرسلن و متحرک محفوظ داشتم و خودم کارهای خودم را میساختم. من کلا" در پروسه کار دندانسازی خود به 8 نفر افراد کارگر ساده حرفه دندانسازی را آموزش دادم بطوریکه قادر بودند و هستند در مطب مستقل خود مشغول بکار ندانسازی باشند و به مردم خدمات ارائه بدهند.

-         1386 دخترم فاطمه در دانشگاه آزاد رشت در رشته مترجمی زبان انگلیسی پذیرفته شد.

-         از سال 1385 تا سال 1389 علیرغم داشتن مدیریت مطب و لابراتوار به سفرهای زیر رفتم :

دانمارک فرانسه ایتالیا آلمان ترکیه ارمنستان نخجوان آذربایجان 2 نوبت تایلند دبی

-         1390 با یافتن توفیق عزیمت به حج تمتع ابراهیمی در زندگی ایمانی و اعتقادی تولدی دیگر یافتم و زندگی من دچار تحول عظیمی گشت و این تحول جهت گیری تمام زندگی من را تحت شعاع خود قرار داد.

تابستان 1391 - پسرم محسن برای تحصیل در رشته دندانپزشکی در حالی که در مقطع فوق لیسانس مهندسی IT پذیرفته شده بود ، عازم هندوستان شهر بنگلور شد.

-         تابستان 1391 با توفیق الهی موفق شدم بعد 44 سال یکبار دیگر به زیارت مرقد مطهر سیدالشهدا و دیگر ائمه عراق نایل شوم و بسیار هم کسب فیض کردم.