دریافت

حج ، زیباترین تجلی عبادت فردی و اجتماعی اسلام

بنام خدای سبحان

خدای بزرگ را بسیار اندر بسیار شاکرم که برمن منت نهاد و مرا به خانه اش دعوت کرد ودرپی این دعوت با تندرستی و سلامت کامل من را به سرزمین وحی برد و پذیرایی ای در شأن جانشین خود در ارض از این بنده حقیر نمود و با اهدای فراوان سوغات فیض من را به خانه موقت خود در روی زمین باز گرداند.

در این طی الارض دعوت کننده ، میزبان ، نیرو دهنده ، روزی دهنده ، صحت دهنده ، جهت دهنده ، اهدا کننده و حتی حیات دهنده خودش بوده و من جز یک مصرف کننده نقش دیگری نداشتم.

اینهمه از لطف و کرم اوبوده است. با فیضی که حاجی در سفرحج کسب میکند اگر حجش یک حج ابراهیمی بوده باشد ، موجبات معنوی مابقی عمرش را تامین میکند و میتواند بریافته های خود تکیه کند تا از صراط خارج نشود .

براستی در ازای اینهمه لطف و رحمت و بخشش از ما چه میخواهد؟ چرا ما را به خانه اش دعوت میکند و از ما پذیرایی شایان می نماید؟ اینهمه عطا به ازای چیست؟

او که خود را اهل معامله معرفی میکند و خود را مشتری مومنین میداند قطعا" انتظار دارد در ازای این عطا چیزی دریافت کند که در واقع جواب همین سوال فلسفه و مقصود حج را مشخص مینماید.

درحج به عنوان یکی از زیباترین چهره عبادت فردی و اجتماعی ، حاجی از دیار خود در هر نقطه از زمین بطور فیزیکی و حقیقی وارد سرزمینی و یا بهتر بگویم وارد قطعه ای از زمین میشود که درواقع زمین نیست قطعه ای از بهشت است ، قطعه ای از ملکوت است . در این سرزمین به حاجی یکبار دیگر در(معمولا") نیمه دوم عمرش تمام آموزه های اسلام بعنوان دین برگزیده بصورت نه کلامی و شنیداری که بصورت تصویری و نمایشی و عملیاتی ، آموزش داده میشود و یکبار دیگر همان آموزه هایی را که در تمام عمرش از زبان قرآن ویا احادیث و یا زبان علمای دین شنیده بود اینبار بچشم خود میبیند و همانطور که اثبات شده است تاثیر آموزه های بصری کجا و تاثیر آموزه های سمعی کجا؟ که اصولا" معمولا" در سن حج دیگر آموزش کلامی تاثیر آنچنانی هم ندارد چون سالها گوش پر است ازآموزشهای سمعی . و بعد از این آموزش است که فرد را به خانه خود برمیگردانند.

از کلمه « سن حج » نام بردم . لازم چند لحظه ای روی این کلمه تامل شود. برای حج سن مشخصی را تعریف نکرده اند اما معیاری را برای رفتن به حج گذاشته اند و آن اینکه شخص زمانی واجب است به حج برود که مستطیع باشد.

مستطیع معمولا به کسی گفته میشود که از عهده خرجهای معمول زندگی بنا به عرف جامعه بر بیاید و نیز توان هزینه رفتن به سفر حج را که در قدیم حتی به سال میکشید را داشته باشد و در مدت زمان رفت و امد او به حج ، خانواده او در عسر و حرج نباشند. یک چنین حالتی معمولا" در نیمه دوم عمر انسان رخ میدهد زمانی که سن از چهل گذشته است ( البته قانون نیست ). بنابر این حج سن ندارد بلکه معیار دارد.

بگذریم از این که در این مقطع زمانی و تاریخی حج تبدیل به یک سفر تفریحی و گاها " علمی تبدیل شده است و اصولا کاروان هایی بنام کاروان دانشجویی براه انداخته اند که بگمانشان بدین طریق میخواهند به جوان دین را آموزش دهند غافل از اینکه اگر این نوع آموزش لازم بود خدای سبحان خود بهتر میدانست که باید  به مسلمانان توصیه کند جوانان خود را در اوان جوانی به حج اعزام کند.

در این آموزش تصویری حاجی خود هم بازیگر است و هم تماشاچی ، هم آموزش میبیند هم آموزش میدهد . حاجی دراین پروسه آموزش کلامی ندارد و فقط باعمل است که هم آموزش میبیند و هم آموزش میدهدو خوشا بحال آن حاجیانی که در این پروسه آموزش گاها عروج هم میکنند و مثل بازیگرانی که در نقش خود غرق میشوند و بقول معروف حس میگیرند او نیز در معبود خود غرق میشود و از صحنه نمایش به آسمانها عروج میکند و ملکوت را با چشم سرخود نیز میبیند.

آری اینهمه عطا و بخشش در ازای چه میباشد؟ بگذار ساده و بی تکّلف بگویم : او میخواهد با همه این آموزش ها و طی کردن منزلها به انسان بفهماند که همه چیز و همه هدف هستی ، کیهان ، کهکشان ، منظومه شمسی، زمین ، زمان ، انسان ، بعثت انبیا ، اولیا  و اختلافات ادیان و در نهایت همه کثرت من هستم . « وحدت » «توحید » «خدا » و در یک کلام « الله و اکبر » همین و بس و دیگر هیچ.

اگر حاجی در زمان برگشت از حج این کلمه ، تنها همین کلمه را درک کرده باشد او به تمام اهداف حج دست یافته است و نیز اگر این کلمه را را در نیافته باشد و بجای وحدت با کثرت به خانه خود برگردد متاسفانه او با دست خالی برگشته است و از یک مسافرت زمینی بجای یک سیر ملکوتی قدم به خانه موقت خود در روی زمین پای مینهد که فقط نام حاجی را حمل میکند بدون اینکه از شهد گوارای حج جرعه ای نوشیده باشد.

وقتی حاجی به خانه خود برمیگردد عمومی از خلق الله به او خوش آمد گویی میگویند و عمدتا این جمله معروف را میگویند «زیارت قبول » . غافل از اینکه حج نه زیارت است و نه سیاحت بلکه حج یک هجرت است هجرت از ظلمت به نور ، هجرت از کثرت به وحدت ، هجرت از جهل به علم ، هجرت از غیب به شهود ،  هجرت از پلیدی به پاکی ، هجرت از تردید به یقین و در کل هجرت از شرک به توحید میباشد پس در ازای بازگشت چنین مسافری ادای دعای  زیارت قبول زیبنده نمیباشد که بهترین دعا در حق حاجی گفتن « حجتان مقبول و سعی تان مشکور » میباشد.

باری ، خدای سبحان برمن منت نهاد و یکبار دیگر من رابه سرزمین وحی دعوت کرد و خودش بمن این توفیق راداد که بتوانم به دعوت او لبیک گویم و در میقات ذکر « لبیک ، اللهم لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک و ... » را بزبان آورم ووارد حریم او شوم و بقیه پروسه عمره را طی کنم و به اندازه لیاقت و ظرفیت خودم از این چشمه زلال معرفت بنوشم.

وقتی از سفر دوم خود که حج تمتع بود برگشته بودم و چون بسیار بسیار برای من لذت بخش و پربار بود و اصولا" حج تمتع یک دنیای دیگری غیر از عمره است و عظمت خاص خود را دارد که با هیچ چیز قابل قیاس نیست ، همواره فکر میکردم که اگر روزی خدای سبحان سفر عمره ای را نصیب من گرداند چون سفر دومم تمتع بوده  دیگر از عمره حظی و لذتی نخواهم برد اما بعد از 15 ماه از سفر تمتع، خدای سبحان این سفر عمره را قسمت این حقیر گردانید که در آنجا متوجه شدم که تحلیل من اشتباه بوده و اگر بگویم حظ و لذتی را که در سفر عمره بردم بیشتر از سفر تمتع نبوده کمتر از آن نیز نبوده حرفی به گزاف نگفتم.

جای تمام عاشقان خالی بود.

وقتی در حرم امن الهی بودم و تصور میکردم که چه کسانی از انبیا و اولیا و ابرار در طول تاریخ بشریت به این نقطه از زمین آمده و با طواف خود گرد کعبه دل به او رسیدند و اکنون من نیز در همان نقطه ایستاده ام برای تکرار همان اعمال با همان اهداف ، به لطف و کرم خدای سبحان بیشتر و بیشتر معرفت پیدا میکردم و تجلی نور الهی را بیشتر و بیشتر می دیدم.

چون دو تجربه قبلی حج داشتم این بار وقتی تاریخ اعزام ما به عمره مشخص گردید ، از حدود 40 روز قبل از اعزام خودم را مهیای جسمی ، روحی و عقلی  این سفر معنوی نمودم که بتجربه فهمیده بودم که برای چنین سفر عظیمی میبایست از قبل ایجاد آمادگی نمود و در این راستا تمام فعالیت های خود را در این مسیر قرار دادم و همه فعالیتهای مطالعاتی و نوشتاری خود را تعطیل نمودم و فقط به آمادگی خود برای عمره پرداختم.

در این راستا در 3 بعد به آمادگی پرداختم :

در بعد جسمانی برای تحمل فشار بار انجام اعمال و اصولا تحمل تغییر شرایط آب و هوا و کل تحمل شرایط سرزمین حجاز و نوع زندگی در آن دوهفته ای که در آنجا حضور داریم ، شروع به ورزش های تنفسی و استقامتی نمودم.

در بعد بهداشتی و سلامت ، شروع به رعایت یک رژیم غذایی نزدیک به رژیم غذایی کاروان های حج و زیارت نمودم که این تغییر رژیم غذایی در آنجا برای من عادی و طبیعی باشد و ایجاد استرس ننماید.

و اما در بعد روحی و عقلی ، شروع به تحقیق و مطالعه در باره حج و پیرامون آن نمودم که با دستی پرتر و غنی تر پا به عرصه حرم الهی نمایم که میدانستم هرکس بامش بیش برفش بیشتر خواهد بود.

یک حاجی قبل از سفر به حج باید بتواند حداقل به دو سوال پاسخ درخور بدهد . اول اینکه به کجا میرود؟ و دوم اینکه چرا میرود؟ البته از ظاهر این دو سوال مشخص است که جوابهای عمیقی دارد و نیاز به تحقیق ، مطالعه و تفکر دارد .

 پیدا کردن جواب به همین دو سوال قبل از سفرم من را وادار نمود که به مطالعه بیش از 6 کتاب و مقالات متفرقه و با تحقیق و تفکر به درک مطلب  بپردازم و در این مسیر درهای جدیدی از بابهای حج بروی من گشوده میشد.

در کتاب به « بسوی خدا میرویم _ مرحوم طالقانی » ایشان ضمن شرحی از سفرنامه حج خود در 60 سال پیش در اکثر جاهایی که حضورداشت پلی به تاریخ صدر اسلام میزند و بابیان شرح ماالوقع اتفاقاتی که در آن مکان در صدراسلام افتاده بود به آن مکانها روح و جان میداد و وقتی منهم در آنجاها حضور یافتم خودرا در تاریخ حس میکردم و تمام فضا و اتمسفر آنجا با من سخن میگفت.

ویا در کتاب « اسرار عرفانی حج _ تقی فعالی » بطنهای مختلف اعمال و مناسک ، مکانها و زمانهای حج برای من مورد کشف قرار گرفت که البته حقا" تحقیق خوبی انجام داده بودند و نیز خواندن کتابها و مقالاتی از صاحبنظران که از اینترنت دانلود کردم توانست من را در پیدا کردن جواب به این دو سوال که حاجی به کجا میرود ؟ و چرا میرود ؟ یاری نمودند.

واما در طول سفر به نکاتی برخورد کردم که خیلی برای من تأمل برانگیز بود :

 

« برخوردهای همسفران ایرانیم با حج »

کثیری از دوستان ایرانیم را در این سفر مشاهده میکردم که اصولا"  نمیدانستند کجا آمده اند و فکر میکردند که به یک سفر تفریحی و یا سفر تعطیلات عید نوروز آمده اند.

تمام هم و غمشان ارزش دلار و ریال سعودی و قیمتهای بازار مکه و مدینه و یا اینکه چه مطاعی در کدام  بازار موجود است ، بود. اگر هم خیلی هم به مکانهای مقدس مکه و مدینه توجه نشان میدادند آنهم در بعد عظمت معماری و تاریخی آن بوده و یا بکارگیری تکنولوژی غرب در کمک دولت سعودی درامر ساخت چنین مکانهایی و یا تمیزی و بهداشت قوی محیط حرم و احیانا" توالتهای مسجدالحرام و یا مسجدالنبی بود که با وجود اینهمه زایر از تمیزی پرپر میزند.

شرکت نکردن بعضی از دوستان ایرانی در نمازهای جماعت مسجدالحرام و یا مسجدالنبی و معطل بودن در دم مغازه ها برای اتمام نماز و باز شدن مغازه ها برای خرید که الحق و الانصاف چهره بسیار زشتی از ایرانیان به نمایش میگذاشت.

من حتی کسانی را دیدم که حتی نماز یومیه خود را بجا نمی آوردند. ولی به سفر حج آمده بودند .نمیدانم کسی نبود که از آنها بپرسد که آخر مگر شما را اجبار به آمدن سفر حج  و یا عمره کرده اند؟ وقتی بین خود و چنین سفر با عظمتی سنخیتی نمیبینید خب پول خود را صرف رفتن به ساحل آنتالیا و سواحل دبی ویا اگرمیتوانید سواحل قناری اسپانیا  و ... کنید و جای هزاران عاشق را که در صف نوبت سفر عمره و یا حج هستند و آرزوی تشرف به چنین جاهایی را دارند و چه بسی اجل هیچ وقت هم به آنها این فرصت را ندهد را اشغال نکنید..

نمیدانم چرا احساس میکردم ما ایرانیها از تمام ملل مسلمان دیگر در مسلمان بودن ضعیف تر هستیم. این یک حس بود چون من نه در بطن زندگی دیگر ملل در این سفر بودم و نه از قلبهای آنها خبر داشتم ولی حال و هوا و حس آنها این حس را بمن القا میکرد که ملیت های دیگر مثل ترکهای ترکیه ، مالزی ، اندونزی ، افریقایی و یا حتی عربها در امور دین از ما قویتر هستند. وقتی حس و حال آنها را در راز نیاز با خدای کعبه و یا خدای محمد ص میدیدی و یا اینکه حفظ شعایر اسلام حداقل در طول چنین سفر معنوی و یا درک مطلب حج را که در رفتارشان نمایان بود همه و  همه این فکر را در من القا مینمود که چقدر ما یعنی ایرانی ها در امر دین و مسلمانی خود ضعیف هستیم.

« برخورد دوستان در بعد از برگشت از سفر »

برخورد دوستان و آشنایان بعد از برگشت از سفر نیز خیلی برای من جالب و در خور تامل بود.

بجز یکی از دوستان که اهل معنا میباشد که  از من سوال کرد  : در این سفر چه دیدی و چه فیضی بدست آوردی ؟ و حاصل سفرت چه بود که میتوانی به عنوان سوغات به دیگران بدهی؟

بقیه بدون استثنا همه دوستان میخواستند بدانند که هتل ما چند ستاره بود؟ غذای حج و زیارت چطور بود ؟ آیا در همه وعده های غذا نوشابه قوطی میدادند؟  آیا همچنان قیمت یک نوشابه یک ریال سعودی است؟ ریال سعودی چند بود؟ قیمت اجناس چطور بود؟ ساخت وسازهای اطراف مسجدالنبی و یا مسجدالحرام به کجا انجامید؟ آیا ماشین گرفتید و یک صبح تا غروب شخصا" به جده رفتید؟ ماشینهای آخرین مدل امریکایی را دیدید؟  و اگر خیلی هم میخواستند وارد معنویات شوند میپرسیدند : آیا توانستی دستت را به کعبه برسانی و یا ببوسیش؟!! حجر الاسود را چطور؟

واقعا خیلی برای خودمان متاسف شدم و خیلی روی دلایل این مسایل تأمل و تفکر کردم و تا این لحظه که در حال نوشتن این مقاله هستم به این نتیجه رسیده ام که علت همه این مشکلات و نیز اصولا  مشکل فرهنگ دینی ما در آموزه های غلط دینی بما میباشد.

همیشه بد دفاع کردن بدتر از خوب حمله کردن است. و متاسفانه من به این نتیجه رسیده ام که در فرهنگ ما از دین اسلام بد دفاع میشود. چهره دین را آنطور که باید به مسلمانان ایرانی نشان نمیدهند و یک چهره ترسیمی که خود آنرا به تصویر کشیده اند به مسلمانان مینمایانند. و اگر بخواهم ادعا کنم که به جای برجسته کردن اسلام بعنوان دین برتر بیشتر تشیع را برجسته میکنند و زاویه خود را با جهان اسلام و مسلمین بیشتر میکنند حرفی بگزاف نگفته ام که البته این موضوع خود جای بحث و تحقیق و تفحص فراوان دارد که به عهده اهل فن و متخصصین این امر میباشد . این فقط درک من از این مسایل میباشد و هیچکس هم نمیتواند بگوید این است و لا غیر.

بهر صورت این مقاله چکیده ای از حس و حال و هوای من از قبل تا بعد از سفر عمره من در ابتدای سال 92 بود که امیدوارم بعنوان سوغات برای همه دلسوختگان و عاشقان مکتب اسلام مورد استفاده قرار بگیرد.

امیدوارم خدای سبحان این سفر های معنوی را نصیب همه عاشقانش بگرداند

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

حسین خوان گستر

26 فروردین  1392